سلام دوستان.نمیدونم هیچوقت برای شما اتفاق افتاده که دچار یاس و سرخوردگی بشین.بخاطر مسائلی که در جامعه اتفاق میفته و از دست شما هم کاری برنمیاد.در حقیقت من هم الان چنین احساسی رو دارم!!!چرا؟؟!!!
دیروز رفته بودم توی یک مغازه ای وسیله بخرم.بعد از چند لحظه احساس کردم صدای یک زنی میاد و هر لحظه نزدیکتر میشه.اومدم بیرون دیدم از کوچه کناریم دو تا موتور سریع اومد بیرون باسرعت رد شدن.پشت سر اونها هم اون زن پیداش شد که با صدای بلند فریاد میزد کیفم رو دزدیدن،کیفم رو دزدیدن....
من هم هاج و واج داشتم نگاه میکردم.دیدم زنه هم تا یک مسافتی رفت و دوباره برگشت.تمام دست و صورتش میلرزید از ترس.میگفت مدارک کارت شناسایی و کارتهای بانکیش توش بوده.مردم هم جمع شدن و بهش دلداری میدادن.من هم گفتم اگه رمز کارتها رو هم تو کیف گذاشتی برو بانک مسدود کن.و حتما به یک کلانتری اطلاع بده.
دیدم یک بچه به زنه نزدیک شد و دستش رو گرفت.زنه دیگه هیچی نگفت فقط دست بچش رو گرفت و به مسیر ادامه داد.این لحظه برام خیلی سخت بود و دچار سرخوردگی شدیدی شدم.
نمیدونم ما انسانها کجاها باید بدرد هم بخوریم و تا کی بعضیها میخان به مال دیگران دستبرد بزنن و به این کارشون ادامه بدن.....
- ۹۴/۰۵/۳۰